سنّت حسنهی وقف در ایران مختص به ورود اسلام نمیشود و ایرانیان با هر آیین و مذهبی به دلیل ضمیر پاک و خیرخواهی که داشتهاند، از دیرباز به این عمل نیک اهتمام میورزیدند. عطار نیشابوری در الهینامهی خود داستان مرد گبری را بیان میکند که برای مردم شهر پل ساخته و به اصرارهای سلطان محمود برای دریافت هزینهی پل و معروف شدن آن به نام سلطان جواب رد داده بود تا برای همیشه نام نیک این عمل بر او باقی بماند.
یکی گبری که بودی پیر نامش که جدی بود در گبری نمامش
یکی پل او ز مال خویش کرده مسافر را نکو اندیش کرده
مگر سلطان دین محمود پیروز بدان پل در رسید از راه، یک روز
پلی بالای رودی سوی ره دید که هم نیکو و هم بر جایگه دید
کسی را گفت کاین خیری بلند است که بنیاد چنین پل او فکنده ست؟
بدو گفتند: گبری پیر نامی ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی
بخواندش گفت: تو پیری و لیکن گمانم آنکه هستی خصم مومن
بیا هر زر که کردی خرج پل تو بهای آن ز من بستان به کل تو
که چون گبری تو جانت بیدرود است تو را چون این پلی آن سوی رود است
زبان بگشاد آن گبر آشکاره که گر شخصم کند شه پاره پاره
نه بفروشم نه زر بستانم این را که این بنیاد کردم بهر دین را
شهش محبوس کرد و در عذابش نه نانی داد در زندان نه آبش
به آخر چون عذاب از حد برون شد دل آن گبر خاک افتاد و خون شد
به شه پیغام داد و گفت: برخیز در آور پای این ساعت به شبدیز
یکی ایتاد با خود بر گرامی که این پل را کند قیمت تمامی
از این دلشاد شد شاه زمانه سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار بر آن پل ایستاد آن گبر هوشیار
زبان بگشاد و آن گه گفت: ای شاه تو اکنون قیمت این پل ز من خواه
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببین اینک بها ای شاه عالی بگفت این و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خویشتن را ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت چو آن بودش غرض از این نپرداخت...
الهی نامه